بدون عنوان

دختر گلیه مامان امروز بیستم خرداد نود وشش هست که دارم برات مینویسم.‌از خاطرات بعد از تولدت تا جایی که یادم میاد در سال نود و پنج برات مینویسم چون چند وقتی هست که از ثبت خاطرات عقب هستیم تو اذر ماه بود که عروسی مریم‌جون دختر خالم بود و رفتیم عروسی.تولد یکسالگی نوه خاله ی بابا اتریسا جون بود که رفتیم.هفته آینده بعد از عروسی مریم سفر پنج روزه به شمال رفتیم.تو اذر ماه یکبار باهم رفتیم سرزمین لی لی پوت و کلی بهت خیلی خوش گذشت و بقیه خاطراتت رو بهتره با عکسهایی که در این پست میذارم ببینی.امیدوارم که چیزی رو فراموش نکنم عشقم️

یبار که با مامانی با اتوبوس رفتیم شمال خونه مامانی

تولد اتریسا کوچولو

سرزمین لی لی پوت

نااااز مامان عروس شده

یه روز که با مامان با مترو رفتیم سرکار من

اولین باری که همزمان با جشنواره فجر شمارو بردیم سینما و فیلم سلام بمبئی رو دیدیم

توماه اسفند یک روز بعد ازظهر کمند وکیمیا وکمیل که خواهر و برادر هستند و نوه دایی مامانی هستند اومدند خونمون و شماها اتاقت رو ترکوندید و همه وسایلها رو ربخته بودید بیرون و مامانشون هم رفته بود خرید.وای که چقدر سخت بود نگهداری از چهارتا بچه تو یک خونه

یه شب که رفته بودیم دربند و اونجا دایی سعید بابا همراه با خانمش و برادرخانمش اونجا دیدیم و یک عکس دسته جمعی گرفتیم

در فروشگاه و خریدهدیه ولنتاین برای بابا

ولنتاین نود و پنج

هدیه هامون هدیه بابا که کلی منو خوشحال کرد هارد بود

ماسوله زیبا

سفر به شمال و داخل فروشگاه همراه با مانکن.️فومن
ساحل زیبای جفرود
دربند

پارک چیتگر
مهرماه و یک روز جمعه که با خانواده بابایی برای صرف نهار رفتیم‌پارک چیتگر