روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

نوروز نود و هفت😘

    سلام دختر گليه مامان خوبي با يك ماه تاخير سال نود وهفت مبارك ️ ️ امروز اومدم كه برات از خاطرات عيد امسال بنويسم عزيزكم. امسال عيد سال سگ بود وحدودا ساعت يك ربع به هشت شب سال تحويل بود عزيزم ما هم همه ي كارهامونو كرده بوديم و يكساعت قبل از سال تحويل رفتيم بيرون كه شيريني و شكلات بخريم ونيم ساعت قبل از سال تحويل رسيديم و خونه و منتظر شديم كه بابا هم از مغازه بياد و همه دو كنار هم باشيم و ماماني هم در كنار ما بود. خلاصه اينكه پنج دقيقه قبل از سال تحويل بابا رسيد و با كلي ارزوهاي خوب امسال تحويل شد وحدودا يكساعت بعد رفتيم خونه مامان زري براي عيد ديدني . و دو سه روز اول به ديد و بازديد عيد در تهران سپري سد و روز سوم به ...
1 فروردين 1397

اولين تجربه مدلينگ دخمل ناااازي

    سلام روژيناز قشنگ مامان خوبي دختر ناااازم ? عزيز دلم از خاطرات اخرين ماه تابستون كه شهريور ماه بود ميخوام برات بگم.عزيزم تقريبا دهم شهريور بود كه يكي از كانال هاي تلگرام فراخوان گذاشته بود براي مدلينگ لباس مزون اناهيتا وخواسته بودند كه عكس دختر پنج سال رو بفرستيد منم دوتا ازعكسهاي قشنگ شمارو فرستادم و پذيرفته شدي     اين دو عكس رو براشون فرستادم عزيزم و هماهنگ كردند كه ببريمت اتليه هانا براي عكاسي و روز سه شنبه چهاردهم شهريور من به همراه ماماني شمارو برديم اتليه هانا كه واقعا عكسات با لباسهاي زيباي مزون عالي و زيبا شدند و اين اولين تجربه مدلينگت بود دخترك ناااازم ️   ...
24 دی 1396

تولد پنج سالگي عشق جان😘

  سلام عزيز دلم دختر قشنگم امشب بيست و یکم آبان نود وششه كه ميخوام خاطره تولد پنج سالگيت رو برات تو ني ني وبلاگ جون ثبت كنم عشقم از اوايل مهر تصميمات جشن تولدت رو گرفتم و تم تاج رو براي امسال انتخاب كردم عزيزم چون تولدت همزمان با ماه صفر بود تصميم گرفتيم كه تولدت رو سوم اذر ماه كه تقريبا دو هفته بعد از تاريخ تولدت ميشد و جمعه هم بودبرگزار كنيم. سي مهرماه كه براي فيلم برداري كليپ تولدت باغ رفتيم كه كليپ رو تو پيجت تو اينستا گرام گذاشتم عزيزم . ️تقريبا يكماه بعد كليپ تولدت اماده شد و من هم تو اين مدت همه كارهاي تولدت رو انجام دادم .البته عزيز دلم امسال برات دوتا تولد گرفتم يكي سوم اذر ماه كه فاميلهاي بابا اومدند و يكي هم هفته اينده ده...
21 آبان 1396

روز دختر و‌پنج سالگی وبلاگمون

    سلام دخمل یکی یدونه ی مامان .فدات بشم عروسکم امروز پنجمین سالگرد نوشتن خاطراتت تو وبلاگمونه و وبلاگمونه پنج ساله شده عزیز دلم چهارسال و نه ماهگیت مبارک و همچنین این پست مربوط به روز دختر هست عشق جانم. سوم مرداد ماه روز دختر گلی های نانازی بود و منم دلم خواست برای یکی یدونه دختر قشنگم یه جشن کوچولوی خودمونی بگیرم .البته شب قبلش موهاتو قلبی کردم و با تمام عشقم بوس بوسیت کردم و تو پیج اینستاگرام برات پست گذاشتم وفرداش که روز دختر بود دوتایی باهم رفتیم بیرون و برات یک لباس خوشمل بعنوان هدیه برات خریدم و بعد بابا اومد دنبالمون و رفتیم که کیک روز دختری بخریم که اکثر قنادی ها تموم کرده بودند🤔🙁 و بالاخره یجا یه کیک ا...
21 مرداد 1396

بدون عنوان

    دختر گلیه مامان امروز بیستم خرداد نود وشش هست که دارم برات مینویسم.‌از خاطرات بعد از تولدت تا جایی که یادم میاد در سال نود و پنج برات مینویسم چون چند وقتی هست که از ثبت خاطرات عقب هستیم تو اذر ماه بود که عروسی مریم‌جون دختر خالم بود و رفتیم عروسی.تولد یکسالگی نوه خاله ی بابا اتریسا جون بود که رفتیم.هفته آینده بعد از عروسی مریم سفر پنج روزه به شمال رفتیم.تو اذر ماه یکبار باهم رفتیم سرزمین لی لی پوت و کلی بهت خیلی خوش گذشت و بقیه خاطراتت رو بهتره با عکسهایی که در این پست میذارم ببینی.امیدوارم که چیزی رو فراموش نکنم عشقم ️ یبار که با مامانی با اتوبوس رفتیم شمال خونه مامانی     تولد اتری...
22 خرداد 1396

تولد چهارسالگی روژینا جون😍

    سلام دختر گلیه مامان خیلی وقته که از وبلاگ جونی دور شده بودیم.اما الان با تلگرام راحتتر میتونم‌برات پست بزارم ️.دختر قشنگم این پست رو برات باید خیلی وقت پیش میگذاشتم اما فرصت نشده بود .‌ از تولد چهار سالگیت برات میخوام بگم که بیست و یکم ابان نود و پنج بود .بعد از فوت علی اصغر جانم که تو پست های قبل برات نوشتم ان چنان ذوق و شوقی نداشتم   که برات تولد مفصل بگیرم اما باز هم دلم نیومد که اصلا جشنی نباشه اونروز صبح که پنج شنبه بود بردیمت پارک و یک سری عکس با بادکنک و کیک ازت گرفتم .بعدش هم موسسه برای تولد زبان اموزان اموزشگاه جشن تولد گروهی گرفته بود که منم گفتم دخمل گلی منم متولد ابانه و دقیقا جشن ...
22 آبان 1395

صبح بخیرنفس مامان

    صبح بخیر       سلام به روی ماهت دخترناز مامان خوبی گلم جیگرم چرا امروز شیطونیات کم شده.مامان نگرانته نفسم الان مامانی فاطمه/مامانم/زنگ زدوگفت که واسه افطاربریم خونش وحال شما دخملی رو پرسید عزیزم مامانی خیلی دوستت داره اخه شماتنها نوه اشی وهمچنین اولین نوه.قربونت بره مامان. اخ جون امشب میرم اونجا وسایلهای تودخملی رومیبینم.مامانی فاطمه زحمت کشیده وکلی لباس خوشگلواسباب بازی واسه دخملم خریده وبرده خونشون اخه اتاقت هنوز اماده نشده نفسم.اخه میخوایم برات کاغذ دیواری جیگیلی کنیم امیدوارم توهم خوشت بیاد. راستی فرداسومین سالگرد ازدواج منو باباجونته عزیزمامان.و وارد4مین سالی میشیم که منوبابا د...
21 مرداد 1391

شب قدر

  دیشب شب قدربود عزیزم واخرین شب قدری بودکه منوبابا2نفری بودیم انشا...سال دیگه توهم درکنارما هستی وماخوشبخت تریم دیشب منوبابا رفتیم حرم عبدالعظیم ولی داخل نرفتیم چون خیلی شلوغ بودو بیرون حرم نشستیم.عزیزم من برای سلامتیت خیلی دعا کردم وهمینطور برای تداوم خوشبختیمون ودر کنار هم بودنمون.توهم برامون دعاکن چون توفرشته ای وپاک وخدای مهربون دعاتوقبول میکنه. دوووووووووووووسسسسسسسستتتتتتتتتتتت دااااااااریم     ...
21 مرداد 1391

شیطونیهای دخملم

  نفس مامان سلام.قربونت بره مامان که تودلم شیطونی میکنی وباهرتکون که میخوری قندتودله مامان اب میشه عروسک نازم دیگه داری واسه خودت خانومی میشی.وقتی تکون میخوری دله مامان میپره.امروزباباهم متوجه تکونات شدجیگرم واینقدخوشحال شد. اخه بابادستش روگذاشته رودلم وباهات حرف میزدکه توشیطونی کردی ودل من ودست باباتکون خورد.خدایاشکرت بخاطرفرشته ناری که به ما دادی         ...
21 مرداد 1391